شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : مخمس
آب زنــیــد راه را آب حـــیــات آمــده کـوثـر کـوثـر نـبی، عـلی صفات آمده
عـلـیـمـه و فـهـیـمـۀ فـاطـمـیـات آمــده قمربه سجده رفته چون بدرجمیله میرسد
دیدۀ جهل کورشد زآنکه عقیله میرسد
جاه و جلال مصطفی،مُلکت ومال فاطمه چشمۀ نوش مرتضی،آب زلال فاطمه
بزرگ؛خواهر حسن،شهپربالفاطمه زنی به جزتوعشق را مرد سفرنمیشود بیهمگان بسر شود،بیتو بسرنمیشود
دامن پاک وحی جز وحی گهرنیاورد نیّـرۀ نبی به جز شمـس وقـمر نیاورد
مـادر دهـر میسـزد دگر پـسر نیاورد چه دختری که با دو صد شیر پسربرابراست نبینکه زینب است او،که خود علی دیگراست
چه زینبی که عرش را سریر خویش میکندچه زینبیکه صبررا اسیرخویش میکند چه زینبی حسین را امیرخویش میکندحسین زنده در دلِ جوش و خروشِ زینب است علم زمین نمیخورد،علم بهدوش زینب است
حُبّ علیاست دردلش خلیل اگرخلیل شد مریم اگرعفیفه شد،به فاطمه دخیلشد بزرگ شدهرکه دراین بیت شرف ذلیل شد دراین سراهزارها فضّه جلیله میشود
ولی میاناین حرم یکی عقیلهمیشود
عـقل به زانـوآمد ازدرایتی که داشته لال شده زبان از آن فصاحتی که داشته
خجل شده عبادت ازعبادتی که داشته عجب به بردباری وصبرِ دلِ شکستهاش
نـمـازهـا فـدای آن نـافـلـۀ نـشـسـتهاش
به دستهای اواگر طناب گیرکرده استشمرکجا،عقیله را حسین اسیرکرده است رخت اسارتعمه راچقدرپیرکردهاست کـنـیزمیشدم اگرسایۀ بـرسـرم نبود
عمه پس از حسین اگر مدافع حرم نبود